Updated : 23 - March - 2006

 

 

 

 

 

حضور دوبارهء جنگل

 

بیا دوباره  از آن انتظار قصه کنیم

زشهر عشق و شب یک هزار قصه کنیم

زذهن سبز و حضور دوبارهء جنگل

ز  پای دار و  از آن اوج دار قصه کنیم

ز « کاج ها بلندی که ایستاده» می مانند 

ز سروی قامت آن ماند گار قصه کنیم

سالار عزيزپور

 

 

نوروز در گذرگاه روزگار

 

نوروز را در تاریخ مردم ایران زمین، فلسفه و حکمت، موجبات وعلت،  قیاسات واصالت، بنیاد ومرتبت و شأن وشرافت بیش از آن بوده است؛  که اکنون خواهد بود.  نگاهی به سرگذشت انسان در حوزه مدنیت آریایی؛  آن را بر مینمایاند، که بشر از دوران باستان ...

بيژنپور ( آ. آبادی)

 

 

پيغامی از شکفتن

 

صدای عشق درياوار جاری می شود آخر

بهار ديگری، سرشار جاری می شود آخر

طنين مست باران از شکفتن می دهد پيغام

نسيم آرزو، انگار جاری می شود آخر 

زلال نغمه ناز قناری ها، پرستو ها

به کوی و کوچه و بازار جاری می شود آخر

نجيب آگاه

 

 

بهار

 

رقص لطیف نسیم صبح بها ری

برانگیخت سوزو سرود در قناری

سبزه را جا ن داد وغنچه را خنده بر دهان

بر هر چرخی که زند به رسم سازگاری

لاله را هم بخشید عشوه و ناز صحرائی 

زگل و شگوفه  اراست آئینه رعنائی

فضل الرحيم رحيم

 

 

بهار

 

ای بهار باز بیا راگ بهار تو منم

ناله و ناخنک تار ستار تو منم

ریشه ی بی تنه ی باغک بیدار تن ات

چشم دریا زده ی سبز کنار تو منم

ناله ی شیفته ی شوق تبسم در گل

پهنه ی پهن حمل،چلچله زار تو منم

امين آريبل

 

 

بهار هشتاد و پنجم

 

و اينک آغاز ميداريم

                     سال همبستگی را.

دريا ها خروشان است،

جنگل سرسبز تر از سال گذشته،

پرنده های کوچی بر فراز آسمان آبی ميهن،

                                         پرواز ميدارند.

ا. اشرف

 

 

 

 

 

سخن فردا
به پيشواز نوروز جديد و سال جديد

 

باورمندان فــــردا از ما خواسته اند که در اين نوبت زودتر از موعد مقرر تاريخ را ورق بزنيم و فردايی را که در آستانه تمام قد ايستاده است اذن ورود بدهيم.

دل و نادل هستيم. از سويی در بند بند اندامها و مفاصل خويش رخوت و رطوبت يک ...

داکتر اکرم عثمان

 

 

بهارانه ها و عاشقانه ها

 

 

باران بهار و روی رخشان تو آه

وين باد بهار و موی افشان تو آه

عطر گل و بوی ِ دست و دامان تو آه

ديوانه شدم قسم به چشمان تو آه

 

منصور سايل شبآهنگ

 

 

بوی بهار ميرسد

 

...  اين غزل را كه آغاز بهار است، ميسرايد. به باغ جانش مژده ميدهد كه بوی بهار و حلاوت نسيم بهاری از جانب شمس ميرسد. بوی بهاريكه باغ جان مولانا  را سرسبز و تازه ميسازد. برای پذيرايی از نگار نازنين خود، روح و روان خود را آب ميزند ...PDF

سميع رفيع

 

 

همسايه ی بهار است ...

 

فرســــود تن ز حســــرت، در دام زندگانـی

در خـون تپيده تا چند؟ ماييــــم و ناتوانــــی

از درد بيکسی هـــا عمـريست گــــريه دارد

اين چشــم بيقـــــرارم چون ابــــر آسمــانی

افشاندم از بس اشکی خونين ز ديده ايدوست

گـريده دشت دامـــن، نمنــاک، ارغـــوانــی

فريبا آتش «صادق»

 

 

نوروز

 

امروز بدفتر قلبم خاطره ها را مرور کردم

در جاده خیال با عزیزان عبور کردم

در گفت و شنود بودم با دوست عزیزم

تصویر رخش در آئينه خیال حضور کردم

                     بیاد آنزمان چو باران گریستم

                     بیاد رخ سبز بهاران گریســتم

ماريا دارو

 

 

نويد

 

ياران! خوش است فصل بهاری که می رسد

ناز و نگاه و خندهء ياری که می رسد

ناز شکوفه خنده نازک نسيم صبح

زيباست با وصال نگاری که می رسد

ما را شکسته نشوهء رنگين ساغرش

تا خود کند چه، رنج خماری که می رسد

محمد زرگرپور

 

 

سروده ی بهاری

 

با بهاران،

با نوروز

با پرستو،

با نغمه آزادی

نجيب خواهران!

امسال با بهاران،

امام عبادی

 

 

امسال

 

در یک روز بهار

شقایق تازه دمیده و رنگ به

خون داده و نیرو به عشق

به بوی عطر دلاویزگلها

بی خود و مست فرو رفته بودم

در زوایای تصورم

صالحه رشيدی

 

 

انديشه ی ملال

 

پــار بــرفــت ز پـیش مــا و سـال بیــامـد

رفت روز جدائی و شب وصـال بیـــامــد

وعده ی وفا رسیدو وقت جفـا بگــــذشت

یارب پـیوستــه بردلم یک خیــال بیــامــد

ز بسکه در فراقت بسیار گشتــم بـیقـــرار

بر دیده ام یک روز برهزار ســال بیــامد

خديجه عفت

 

 

 

 

 

استفاده از مطالب و عکسهای « فـردا» با ذکر نشانی مأخذ مانعی ندارد

 

This website is optimised with IE6+ and a screen resolution of 1024 X 768 or higher