updated : 03 - July - 2005

 

 

سلام به دکتر براهنی

 

برنامهء بزرگداشت از کار- زندگينامه دکتر رضا براهنی از سالها به اينسو در ميان دوستداران ادب و فرهنگ زمزمه ميشد؛ ولی در اين بخش جهان که "آفتاب نشست" بودنش زبانزد همگان است، دشواری پی دشواری بود که همواره پيش از آفتاب "طلوع" ميکرد و هر امروزی را...

ابن مريم

 

 

 

بررسی زندگی و آثار فارسی «غالب»

 

اخيراً کتاب ارزشمندی تحت عنوان «غالب» از لندن برای ما رسيد که از قلم شاعر، نويسنده و ادبيات شناس شناختهء کشور جناب بشير سخاورز تراويده است.

تا جائی که اطلاع داريم اين کتاب بررسی محققانه و موشگافانه در باب زنده گی و...

«فـــردا»

 

 

عصيانها و آرمانها

 

مدتيست که دوست دانشور و ديرينم جناب صادق پيکار مدير سختکوش و فرهنگدوست  «انيس مهاجر» مجموعهء جديد طنز های منظومش را به  ادارهء فـــــردا فرستاده است که موجب شادمانی فراوان شده است. اين مجموعهء پر محتوا در 65 صفحه از سوی ارگان نشراتی...

«فـــردا»

 

 

اشراق فــــردا

 

کلوپ يا انجمن قلم افغانها در سويدن بخود می بالد که روز تا روز مورد لطف و محبت سخن سرايان و ادب دوستان واقع می شود و آثار مغتنمی از عزيزان قلم بدست دريافت می کند. از همينجا اخيراً از آلمان «اشراق فردا» سرود های زيبای شاعر معاصر کريم حقوق بدست ما رسيد

«فــــردا»

 

 

چشمان جانان

 

چشمان جانانم،

آن يار جانم،

مثل ستاره ها،

مثل آهوان صحرا،

چون الههِ زيبايی بود...

رنگ چشمان جانانم

امام عبادی

 

 

مادر تو شاهدی

 

مادر   بهار ها زپی  هم  گريختند

زردی  گرفت  زنبق  ماهی كه داشتی

ديگر به دشت خاطره ام خوشه ای نماند

آتش  فتاد  بر گل  سرخی كه كاشتی

مادر،  من آن  مسافر بيتوشه  ام كه  شب

توفان  خشم رهگذران  است خانه  ام

عارف پژمان

 

 

و ما چون برده گانی...

 

از شما می پرسم.

 آری از شما !

شمايانی كه به ظن خويش ــ

               وارثان ِ آدميد!

شمايانی كه در ذهن ِ خويش ــ

          اشرف ِ مخلوقات ِ عالم ايد!

ع. م. آزاد

 

 

در کام هستی

 

ریشه ام میلرزد از وزش باد

چه تلخ گشته، سرچشمه وجود من

چه بد پوسیده، دریچه امید من

چه سخت بدگمان شده، اندیشه بمن

  چه حریسانه

                       پرتگاه نیستی

عزيز عليزاده

 

 

دخت يمن

 

صدای احمد ظاهر از لا به لای غرش ماشین موتر ها به گوشم مینشست. اما این صدای رویایی در آن جادهء مزدحم مثل چکشی به سرم میخورد. احمدظاهر، در شب پیدایی گمگشته اش، خود را مهمان خدا میخواند اما شب من در موجی از سیل اشک و اندوه گذشته بود...

اميد مرزبان

 

 

مره ياد اس تره فراموش

 

شاه از جمله رفقای دوران طفلی مه بود. همه وقت مه همرای شاه بازی ميکدم . زمانهای که بسيار خورد بوديم در سن های شش و هفت سالگی ده پيش روی خانه ما تشله بازی ميکديم. وقتی که کلان شديم يگان گدی پران ماهيگکه که بيادر کلانم برای ما تيار ميکد همراه شاه ده ميدانی نزديک خانه ده هوا بلند ميکديم.

محبوبه نيکيار

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

باکره!!

 

مدتها بود که غیاث را اعضای بدنش نیمه طلاق داده بودند، دسـتهایش بی گفتی میکردند، خاصه دسـت راسـتش به شـدت لَج کرده بود و بعضاً به بهانهء درد؛ از گرفـتن قـلم، دم کردن چای، بسـتن بند های بوت و دکمه های لباسـش پرهـیز میکرد.

شـب که به بسـتر میرفـت بیلک شـانهء...

اکــرم عثمان

 

 

 

سبک بيدل در غزل سرائی

 

بيدل فاتح چکاد های نو در قلمرو هنر کلامی است، دنيای آرمانی ای که وی با افسون واژگان، آفريده است، همانند افسانهآفرينش، شور انگيز و شگفتی آور است. شعر بيدل هم عطر گياهان عبوس باران نديده را با خود دارد و هم بيتابی گلبرگ های عاشق را که به پيشواز ارديبهشت، سينه چاک می دهند.

داکتر عارف پژمان

 

 

... تا دشت های دور

 

وحشی من !

کبوتر چاهی!

در متن خسته گی من

در عمق سطر های رحلت پرواز

صد خيل

          واژه های پر شکسته

رفعت حسينی

 

 

مطبوعات آماج گفت و گو و ديدگاه شماری از فرهنگيان

 

مرا نخست واداشتيد تا در مورد خود چيزی بگويم، و نميدانم از کجا شروع کنم. برای من هيچ چيزی خسته کننده تر از آن نيست که در مورد خود حرف بزنم. به هر حال من سيد فريدون ابراهيمی در سال 1357 خورشيدی در شهر کابل ـ ديار ياد ها و خاطره ها ـ چشم به ولايت هستی گشودم.

ســـالار عزيزپور

 

 

بايد

 

دســــــت در دست جام باید کرد

ترک تشویش خام بایـــــــد کرد

عکس گفتار تلخی دفـــعه پيش

به خط اش احتــــــرام باید کرد

بــــــــوسه ها ازلبان میگونش

روی بــــروی عام بایــــد کرد

نجيب بريد

 

 

غربت

 

شاخ بشکسته زتوفان زمان آمده ایم

زخطا های کسان سوخته جان آمده ایم

زوطن دور درین بیشه جدا قافله ها

غرق در آیت غربت به جهان آمده ایم

با رخ زرد سر افگنده به دنیا نگریم

تا به فرزندیی این دوزخیان آمده ایم

انجيلا پگاهی

 

 

قطره

 

دریای  بیکران تمنا ی تاج و فر

سودای  پر شلوغ  هیولای سیم و زر

آهنگ خدشه دار  بگیر و نمان دهر

پرواز خشمناک  طلسم  جنود  شر

فرزند لا وبا ل گذر گاه  دیو و دد

مولای در نقاب و سیاه کنه بد گهر

ظاهر ظفری

 

 

احمد ظاهر سلطان قلبها

 

درست 26 سا ل از نبود  احمد ظاهر  ميگذرد اما سحر جادوئي  صدايش چون  سلطاني حريم  قلب هاي  اهل ذوق را  هنوز که هنوز است در تسخير خود دارد و گذشت زمان  نتوانسته است گرد  فراموشي را بر جاويدانگي نامش بپاشد. بر عکس نسل  بعد از مرگ  احمد ظاهر شيفتگان و...

فضل الرحيم رحيم

 

 

برای آخرين رنج

 

ما نقــــش نهانيم که تصــــوير نداريم

يا خواب گرانيم که تـــــعبـــير نداريم

ما بخت سيه ايم در اين شهر قناعــت

مسموم ز عشقيم که تذوير نداريـــــم

تقدير بدل ده : از حق چو خواســـتيم

آواز شنــــــيديم که تغـــــــير نداريـم!

صــنم

 

 

پری با چشمان آبی

 

زنگ رخصتی مگتب بصدا درآمد؛ شاگرد های مکتب با شنیدن آن یکباره از جای جهیدند وچون سیلی خروشان باهمهمه و شادی به سوی دروازه مکتب حجوم بردند. این یک کار معمولی بود که همه روزه تکرار میشد.

من هم مانند دیگر همصنفی هایم ...

عزيز عليزاده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

استفاده از مطالب و عکسهای « فـردا» با ذکر نشانی مأخذ مانعی ندارد

 

This website is optimised with IE6+ and a screen resolution of 1024 X 768 or higher