شب های شعـر، قصه و موسيقی


کلوب قلم افغانها در استکهلم با همکاری مرکز بين المللی فرهنگ، در هفتهء اخير هر ماه نشست هنری ـ ادبيی را راه اندازی می کند که جمع بزرگی از  فرهنگدوستان در آنجا حضور بهم می رسانند.
 فرهنگيان ما می توانند  با اشتراک فعالانهء خويش اين نشست ها را غنای بيشتر بخشند.
 برای کسب معلومات بيشتر، می توانيد ازطريق تلفون و يا پست اکلترونيکی با ما به تماس گردييد.



 

 

 

گزارش اولين نشست ادبی جوان در استکهلم
فبروری 2003

 

 به سلسلهء نشست های ادبی ماهانهء  کلوب قلم افغانها در استکهلم، اينبار ساعت 6 عصر روزشنبه، اول مارچ سال روان، اولين نشست ادبی جوان برگزار گرديد. اين نشست که در محل دايمی نشست های ادبی کلوب، با اشتراک جمعی کثيری از جوانان علاقمند به ادبيات و والدين ادب پرور افغان، از شهرهای استکهلم، اپسالا و سترنگ نس، برگزار گرديد، اولين تلاشی بود در زمينه کار ادبی با جوانانی که در قالب کلاس های ويژه ی در مکاتب رسمی، مشغول آموزش زبان مادری دری و پشتو، می باشند. استقبال فراوان والدين و مخصوصاً جوانان در اولين نشست ادبی جوان، قابل وصف بود و مايه اميد که خود گويای ضرورت جلسات اينچنينی، برای نسل جوان می باشد.
نشست رأس ساعت 6 عصر با عرض خوش آمد گويی توسط مجری جوان برنامه سميرا حليمی، آغاز گرديد. سپس عبدالرحيم غفوری عضو کلوب قلم افغانها، و معلم زبان مادری دری و پشتو، راجع به اهميت ادبيات در آموزش زبان مادری ، در کشور بيگانه، صحبت نمود. پس از آن برنامه شعرخوانی و قصه خوانی با شعر زيبايی ميهنی از شاعر جوان حسن شفايی آغاز گرديد. طارق امير نويسندهء جوان از شهر استکهلم، داستان کوتاه خود را تحت عنوان (بيکس)
به خوانش گرفت. سميرا سحر شاعر نوجوانی که تعجب همه را بر انگيخت سه شعر کوتاه خود را تحت عناوين:  سحر مادر،  و هويت ،  قرائت کرد. زهره سحر ، شاعره جوان، مثنوی بلند خود را تحت عنوان « حال گل» به خوانش گرفت که با توجه به سن کم او اين تجربهء موفقانه در قالب کلاسيک، قابل تحسين بود. ميمال جنا نورستانی،  که نويسنده شناخته شدهء جوانان استکهلم است ، داستان زيبايی خود را با فرنام « قصر تنهايی» قرائت کرد که مثل هميش با استقبال گرم حضار مواجه شد. تهمينه حليمی شاعرهء نوجوان، اولين سروده خود را با نام «وطن من افغانستان» به خوانش گرفت و بسيار مورد تشويق قرار گرفت
سميرا مجری برنامه، با اعلام تفريحی، قسمت اول برنامه را به پايان برد.
در زمان تفريح همه جوانان و بزرگان ضمن نوشيدن قهوه و چای و شيرينی، به صحبت و مباحثه پرداختند، هر گروه شاعر و نويسندهء جوانی را، در ميان گرفته و تشويق مينمودند.
اجرای قسمت دوم برنامه را نويسنده جوان خليل قديری از استکهلم بر عهده گرفت . اين دور با سرودهء  زيبای مسعوده نايب زاده از شهر « سترنگ نس»، با فرنام « پاييز را دوست دارم...» آغاز گرديد. شعر قوی و پر از احساسی بود که مورد توجه و تشويق همه حضار قرار گرفت. يار محمد اعرابی اولين داستان وارهء کوتاه خود را تحت عنوان
Katastrof   « فاجعه»، نخست به زبان سوئدی به خوانش گرفت و سپس برگردان آنرا به دری قرائت نمود، که به خاطر اين نو آوری، در زمينه کار با دو زبان، بسيار استقبال گرديد. بنفشه اصغری نوجوان کم و سن و سالی از استکهلم، سرودهء احساسی زيبايی خود را با آرامش خاصی به خوانش گرفت که توجه ِ تشويق آميز حضار را بر انگيخت. حسن شفائی شاعر و نويسنده جوان از اپسالا با دوباره به جايگاه آمد، و يک طنز موزون با عنوان «گفتگو» و شعر زيبايی با فرنام « دُر دری» را به خوانش گرفت. فريد آفتاب شاعر جوان از اپسالا ،  سرودهء زيبايی خود را با فرنام« عشق الهی»، قرائت نمود.  خليل قديری ، مجری برنامه، داستان طنزی بسيار جالب خود را با نام « آب را نديده ، موزه را از پای نکش! » قرائت نمود که مورد توجه تشويق زياد حضار قرار گرفت.
عبدالرحيم غفوری در پايان قسمت دوم برنامه ضمن خواندن يکی از سروده های خود با فرنام « برايت شعر ميخوانم!» ، از حضور جوانان و به ويژه والدين و معلمان زحمتکش و با درد زبانهای مادری، آقايان لطيف ماهر و آقای همايون مروت که با حضور خود و شاگردان مستعد شان، برنامه را پربار نمودند،  تشکر و سپاسگزاری نمود و برنامهء بعدی نشست های جوان را که در سوم ماه مه ميلادی بين ساعات 5 تا 9 برگزار خواهد شد، اعلام داشت واز همه جوانان دعوت نمود تا در برنامه دوم نشست ادبی جوان، نيز حضور گسترده  و فعال خود را حفظ نمايند.
برنامه پس از تفريح 15 دقيقه ای، با اجرای موسيقی توسط هنرمند خوشخوان، آقای وحيد اعرابی و نوازنده گی هنرمند جوان آقای ادريس سجادی، آغاز گرديد که با شور، شادی  و هلهلهء گرم جوان همراه گرديد. به اين گونه
برنامه اولين نشست ادبی جوان با شور و حال خاصی ساعت 9 شب به پايان رسيد، و در حاليکه همه، چه والدين، جوانان ، معلمين زبانهای مادری و  مسئولين برنامه سپاسمندانه به همديگر تبريگ می گفتند، و اين تلاش را ميستودند، سالن را ترک نمودند.

اهميت ادبيات در آموزش زبان مادری در غربت 

اگر صفحهء زبانهای مادری دری و پشتو را باز کنيد،  دربارهء زبان مادری چنين می خوانيد:
·      
زبان مادری برای هويت و اعتماد به نفس طفل، اهميت فراوان دارد.
·      
زبان مادری برای توانايی و يادگيری طفل بناء شده است.
·      
طفل زبان دوم و مضامين ديگر را آسانتر ياد ميگيرد.
·      
داشتن افراد زياد چند زبانه در يک جامعه امتياز بزرگی به حساب ميآيد.
آری در اين شکی نيست، اما غرض من اثبات اين حقيقت مسلم نيست که بخواهم راجع به جايگاه و ارزش زبان مادری حرفی بزنم، من با اين مقدمه نيتی ديگری دارم، چرا که ما با تمام شناخت بالای که همه در اين خصوص  داريم، رغبت و ميلی آنچنانی به آموختن ، وحفظ آن نشان نمی دهيم،  ومن بر خلاف نظریات معمولی که در اين باب وجود دارد، که مثلا والدين در زمينهء آموزش زبان مادری، فعاليت آنچنانی ندارند و يا بعضا نسبت به آن بی تفاوتند و يا اينکه تعدادی آنرا نفی می کنند، اعتقاد دارم که برخورد سرد ، بی تفاوتانه و يا بعضاً بدتر از آن فقط به دليل نداشتن يک متود و روش درستی برای حفظ ، آموختن زبان مادری، اعمال ميشود نه چيزی ديگری چون ايمان دارم که همهء والدين قلباً علاقه دارند که فرزندانشان به زبان مادری خود با تسلط کامل صحبت کنند ، زبانی که از لحاظ عاطفی برای والدين نزديک تر و از لحاظ تکنيکی قضيه ممکن تر و راحت تر است چی تقريباً اکثر والدين به اندازه فرزندان خود زبان کشور ميزبان را نمی توانند، بياموزند و بر آن تسلط داشته باشند، و لذا فرزندی که با زبان مادری خود راحت صحبت می کند، باعث اعتماد به نفس والدين می گردد و آن ها خود را بازنده احساس نمی کنند. پس با اينهمه چرا کاری از پيش برده نمی توانيم؟ من در مدت پنج سال کارم به عنوان معلم زبان مادری و از طرفی به حيث علاقمند به ادبيات دری ، بسيار به اين مهم انديشيدم ولی در اين اواخر پس از آغاز به کار پروژه ام در تربيت معلم استکهلم، به ويژه گیی تازهء دست يافته ام که البته برای من شايد تازه بوده و يا در مقياس کار من. اميدوارم با همکاريی شما عزيزان، اين فرضيه را به يک روش کارا مبدل نموده و از آن بهر ببريم.
همواره زيبايی جايگاه خاص خود را دارد و همين زيبايی است که باعث جاذبه و کشش ميشود و انسان  با علاقهء فراوان به دنبال کاری ميرود و مسألهء را پی می گيرد. ادبيات جلوهء زيبای از فرهنگ است و اين جلوهء زيبااست که به زبان مادری که روزگاری صرفاً برای مفاهمه و رفع مشکلات روزمره، استفاده ميشد و بس، جايگاه ديگری، و جاذبهء ديگری  می بخشد.
 و لذا وقتی باور داريم که زبان مادری شاخصهء کلتوری و فرهنگی يک ملت است، هويت ملی است،
نه تنها بخاطر اينکه ما با آن افاده و تفهيم می کنيم، نه تنها بخاطر آنکه همه مردم ما آنرا می فهمندو بر آن تسلط دارند که البته اينها بجای خود ارزشناک هستند، اما بخاطر جلوه های زيبا و پر کشش ادبيات است که زبان ، شاخصهء کلتوری ملتی ميشود هويت فرهنگی افراد جامعه را تشکيل می دهد، و آثار ماندگار تاريخی را بوجود مياورد و باعث بالندگی جامعه و کشوری ميشود.
پس ما اگر به جای تأکيد بر آموزش صرف زبان  و آنهم ، متأسفانه بايد بگويم با روش های متفاوت سليقه ای و بعضاً غير اصولی که بيشتر باعث دلزده گی دانش آموز  و علاقمند به زبان آموزی ميشود، بر جلوه های ادبی زبان تأکيد کنيم، ثمر بهتر و بيشتری بدست مياوريم. پس بيايد تا دست بدست هم داده، با استفاده از اين زيبايی ها ادبی ، بعنوان يک وسيله جذاب و پر کشش برای ازدياد علاقهء فرزندان مان، به آموزش زبان مادری، استفاده نيکوی بنماييم.
و تأکيد من بنابر اين اصل که مدتها قبل، برای بشر به اثبات رسيده است، ميباشد که: هيچکاری بدون علاقه بجای نمی رسد و هر چيزی ولو مهم، علاقهء انسان را خود بخود، بر نمی انگيزد، پس به ويژه گی هنر و ادبيات، توجه بيشتری نمايم چی هنر و ادبيات، خود بمثابهء زبان مادری تمامی انسان ها است، وآن نيز، بخاطر ويژه گی تحرک بخش، دلپذير و جذابش  است که انسان ذاتاً به طرف آن کشيده ميشود، نه با فشار و اجبار  بلکه با علاقه فراوان و برای آرامش روحی و روانی.
 و  برنامهء امروز ما نيز تلاشی اســــت در اين راستا و ما در همين آغاز، شاهد اين تأثير هســـتيم و لذا به نتيجهء آن نيز باورمند.
با تشکر از توجه شما

اسامی شرکت کننده گان با نام آثار شان

سميرا سحر ( از استکهلم) مجری قسمت اول
عبدالرحيم غفوری ( سخنی پيرامون اهميت زبان مادری در غربت)
حسن شفائی (از اپسالا) شعر (وطن)
طارق امير (از استکهلم)  داستان (بيکسی)
سميرا سحر (از استکهلم)  اشعار (هويت، مادر و سحر)
زهره سحر (از استکهلم)  شعر (حال گل)
ميمال جنا (از استکهلم) داستان ( قصر تنهايی)
تهمينه حليمی (از استکهلم) شعر ( وطن من افغانستان)

قسمت دوم

خليل قديری ( از استکهلم) مجری قسمت دوم
مسعوده نائب زاده (از سترنگ نس) شعر ( پاييز را دوست دارم ..)
يار محمد اعرابی (از استکهلم) داستان واره ( فاجعه)
بنفشه اصغری (از استکهلم)  شعر ( بی عنوان)
حسن شفائی (از اپسالا) طنز موزون ( گفتگو) و شعر ( در دری)
فريد آفتاب (از اپسالا)  شعر عشق الهی
خليل قديری (از استکهلم) طنز ( آب نديده موزه را از پای نکش!)

 

برای ديدن تصاوير روی اين نوشتار  کليک کنيد.

 

صفحهء گذشته